مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مدیریت مدارس

آموختن یک چیز، به معنای برقرار کردن ارتباط با جهانی است که هیچ تصوری از آن نداریم. برای یاد گرفتن، فروتنی لازم است.

مبارکباد آزادی خرمشهر

این مطالب را به همین مناسبت دیدم :


کجایید ای شهیدان خدایی
بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبک روحان عاشق
پرنده‌تر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی
بدانسته فلک را درگشایی
کجایید ای ز جان و جا رهیده
کسی مر عقل را گوید کجایی
کجایید ای در زندان شکسته
بداده وام داران را رهایی
کجایید ای در مخزن گشاده
کجایید ای نوای بی‌نوایی
در آن بحرید کاین عالم کف او است
زمانی بیش دارید آشنایی
کف دریاست صورت‌های عالم
ز کف بگذر اگر اهل صفایی
دلم کف کرد کاین نقش سخن شد
بهل نقش و به دل رو گر ز مایی
برآ ای شمس تبریزی ز مشرق
که اصل اصل اصل هر ضیایی


********************

 

ما برای پرسیدن نام گلی ناشناس

چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

 

... ما برای بوسیدن خاک سر قله ها

چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

 

ما برای آنکه ایران خانه ی خوبان شود

رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

 

ما برای آنکه ایران گوهری تابان شود

خون دلها خورده ایم، خون دلها خورده ایم

 

ما برای بوییدن بوی گل نسترن

چه سفرها کرده ایم، چه سفرها کرده ایم

 

ما برای نوشیدن شورابه های کویر

چه خطرها کرده ایم، چه خطرها کرده ایم

 

ما برای خواندن این قصه ی عشق به خاک

رنج دوران برده ایم، رنج دوران برده ایم

 

ما برای جاودانه ماندن این عشق پاک

خون دلها خورده ایم، خون دلها خورده ایم

 

نادر ابراهیمی


**************************

 

چکامه: سیمین بهبهانی

دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من
گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟
...
کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندارم
که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من

نبسته ام به کس دل، نبسته دل به من کس
چو تخته پاره بر موج، رها... رها... رها... من

ز من هر آن که او دور، چو دل به سینه نزدیک
به من هر آن که نزدیک، از او جدا جدا من

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی
که تر کنم گلویی، به یاد آشنا من

ز بودنم چه افزون؟ نبودنم چه کاهد؟
که گویدم به پاسخ که زنده ام چرا من؟

ستاره ها نهفتم، در آسمان ابری
دلم گرفته ای دوست، هوای گریه با من

***********************

 

این هم سرود بچه های آباده در دهه شصت

مادر برام قصه بگو

دل تنگه تنگه

قصه ی بابا رو بگو

... دل تنگه تنگه

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

مادر برام حرف بزن

از ایمونش بگو

مادر برام حرف بزن

از پیمونش بگو

مادر تو دونی و خدا

از خوبیهاش بگو

از مهربونی و از مهر و وفاش بگو

از جون فشونی و از فضل بابام بگو

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

دیشب خواب بابا رو دیدم دوباره

نوری بهشتی دیدم بر چهره داره

وقتی به نزدیک بابا رسیدم

دیدم ملائک به دورش بی شماره

نگاش کردم ، دلم لرزید

صداش کردم، به روم خندید

بغل واکرد، منُ بوسید

لباش خندون، چشاش گریون

 

منُ بویید، منُ بوسید

بابا منُ بوسید

بابا منُ بویید

با دیدن اشکم، خون در رگش جوشید

بابا نوازش کرد، بابا سفارش کرد

در جنگ با دشمن، ننگه که سازش کرد

مادر مادر مادر مادر

مادر مادر مادر مادر

بابا برام یه لاله چید

منُ تو آغوشش کشید

درد دلامُ که شنید

حرف حسینُ پیش کشید

خونم مگه رنگین تر از خون حسینه

جونم مگه شیرین تر از جون حسینه

یه جون مگه دادم به راه دین وایمون

صد جون هزارونش به قربون حسینه

بگو به مادر، هرگز نخور غم

حسین و بابا هستند با هم

مادر نخور غم، نگیر ماتم

حسین و بابام هستند با هم

***********************

چکامه: تورج نگهبان

 

در روح و جان من می‌مانی ای وطن

به زیر پا فتد آن دلی، که بهر تو نلرزد

...

شرح این عاشقی، ننشیند در سخن

که بهر عشق والای تو، همه جهان نیرزد

 

ای ایران ایران دور از دامان پاکت دست دگران، بد گهران

ای عشق سوزان، ای شیرین‌ترین رویای من تو بمان، در دل و جان

 

ای ایران ایران، گلزار سبزت دور از تاراج خزان، جور زمان

ای مهر رخشان، ای روشنگر دنیای من به جهان، تو بمان

 

سبزی صد چمن، سرخی خون من،

سپیدی طلوع سحر، به پرچمت نشسته

 

شرح این عاشقی، ننشیند در سخن

بمان که تا ابد هستیم، به هستی تو بسته

 

 

 

 

 































نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد