ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 | 31 |
هر شیء و یا هر چه که ما از ان استفاده می کنیم ، یک اسم دارد .
ما یادمان نمی آید که اسم گذاری روی اشیا دقیقاً از چه زمانی شروع شد ، اما می دانیم که اسم گذار ی روی اشیا برای آن بوده که بتوانیم آن ها را از هم جدا کنیم و یا مشخصشان کنیم .
این اسم ها ، گاه تصادفی هستند و گاه به دلیل معنا و یا کاربر دشان گذاشته می شوند .
اما وقتی که روی یکی از وسایلمان اسم می گذاریم ، این کار یعنی این که آن وسیله را دوست داریم ، برایمان خیلی مهم است ، با آن خاطراتی داریم . این کار مثل قصه گفتن است .
حضرت محمد ( ص ) هم برای هر یک از اثاثیه ، وسایل و حیواناتشان ، اسم می گذاشتند .
اسم چوب دستی شان « منقوش » بود ، یعنی باریک و قد دراز . به سر بندشان « سحاب » می گفتند ، یعنی ابر .
اسم یکی از پرچم هایشان « عقاب » بود و دیگری « معلوم » .اسم یکی از شمشیرهایی که در جنگ ها همراهشان می بردند ، « ذوالفقار » بود ، یعنی دارای فرورفتگی های کوچک و بزرگ .و به آن یکی ، « قُضَیب » می گفتند ، یعنی شمشیری لطیف با تیغی برّان .به شمشیر سوم هم « رَسوم » می گفتند ، یعنی پیرو شیوه ای خاص .و به آن یکی « مُخذَم » می گفتند ، یعنی برّنده .
نام کمانشان « کَتوم » بود . یعنی مخفی کار و جعبه ی تیر کمان ، « کافور » یعنی چشمه ی بهشت یا خوش بو .
به یکی از شترهایشان ، « عَضبا » می گفتند ، یعنی دست کوتاه . به یکی دیگری « جَدعاء » می گفتند ، یعنی گوش بریده و به سومی « دیباج » می گفتند ، یعنی حریر .
شش اسبشان این نام ها را داشتند : « رسوب » یعنی برنده تا پایین ،« دُلدُل » آن که هنگام راه رفتن می لرزد ، « سَهباء » ، یعنی خاکستری ِ روشن ، « مُرتَجِز » ، یعنی شیهه زیبا ، « لذاذ » و « فَکَب » یعنی تند رو .به الاغ هایشان « یَعفور » و « عَفیر » می گفتند که به معنی طوسی و خاکستری رنگ است .
نام گوسفندی را که شیرش را می نوشیدند ، « عَینه » گذاشته بودند ، یعنی نور چشمی .
به خیمه شان « کن » می گفتند ، یعنی پوشش .
زرهی داشتند که سه حلقه ی نقره داشت .یکی از حلقه ها در جلو بود و دو تا در پشت . به این زره « ذات الفضول » می گفتند ، یعنی جا دار .
نام کلاهخودشان « اسعد » بود ، یعنی خوشبخت .
دو پیاله داشتند .به یکی « منقبه » می گفتند ، یعنی محل جوشش و فوران و دیگری که چوبی بود ، « ریّ » می گفتند ، یعنی سیراب و سیر ساز .
منبع : سروش کودکان سال هجدهم ، شماره ی 214 از سید رسول میر دامادی
این مطلب از وبلاگ ارزشمند (آموزش ابتدائی زیر بنای آموزش وپرورش ) http://mina1379.blogfa.com/ آورده شده است