اگر از غوغای عالم و اشتغالات ِ زندگی دمی فارغ شویم
درختان را به هزار زبان سخنگو می یابیم
در جویبارها کتاب می خوانیم
و سنگ ِ موعظه می شنویم
و گوهر ِ نیکی را در هر چیز می بینیم.
تاج من بر سرم نیست
تاج ِ من بر قلب ِ من جای دارد
که الماس و فیروزه آن را نیاراسته
و از دیده ها پنهان است
تاج ِ من، خرسندی ِ من است
که به ندرت پادشاهی را از آن بهره داده
شکوه ِ دنیا همچون دایره ایست بر روی آب
که هر زمان بر پهنای خود می افزاید
و در منتهای وسعت هیچ می شود.
اگر موسیقی غذای عشق است،پس بنوازید.
شکسپیر